کونگ فوتوآ بر اساس دانشکده انشاء تن و روان
کونگ = دانایی
فو = طریقت
توآ = انشاء تن و روان
کونگ فوتوآ یعنی طریقت دانایی یعنی دعوت انسان به سوی تکامل " به سوی توانائی جسم و دانایی اندیشه یعنی حرکت به سوی آگاهی" روشن بینی ودرک مجحولات و اسرار جهان انسان و جهان طبیعت است.
طریقت دانایی یعنی رهیابی انسان به قدرتهای نهانی خود و همچنین تعالی روح و جسم او در جهت همآهنگی با روح تکاملی جهان وتسریع در آن .
کونگ فو دنیای حرکت است. حرکت برای توانائی. حرکت به عدالت مطلق. زیبایی و خوبی مطلق. حرکت برای سلامتی یک جامعه. و حرکت به ذات اندیشه که اسرارش در زبان روح است . زبان خلق است که سازنده یک جامعه بزرگ و راهی تواناست. در کونگ فو روح به چشم عقل میرود و زمانه را به هستایش میخواهد. کونگ فو روح را هستی انسان میداند و میخواهد دوره باروری حیات به وجود آورد. می خواهد به انسانها عقل آزادی کامل دهد و مظهر حد نهائی آزادی را بشناسد. روح تو به عالم تواناست و داناست اگر در اسارت ظواهر در بند کشیده نشوند. در دنیای کونگ فو انسانها به دادرسی و یگانگی دعوت میشوند و با دانش و بینش وسیع به جهان حقایق آشنا میشوند. راهبر میکوشد تا اندیشه را با بیان روح در شاگرد روان کند و انسان را پایانناپذیر آزاد و سامان دهنده جلوه دهد .
تمام حرکات بدن متکی بر رموز و اسرار سلولی و به کار گرفتن DNA یا هسته سلولی و ذرات ریز اتمی بدن انسان است و انسان شاهکار خلقت که باید در حریم معنویت جستجویش کرد.افسانه زندگی یا ( درایما ) نقطه حرکت وتولد اندیشه آدمی و پیوند روحانی وی با حیات است. انسان از ابتدای زندگی در نبرد با هستی بوده است لذا برای رهایی از چنگال متجاوزین راز علمی بر خود استوار نموده تا عالمانه پایدار بماند و بی جهت به نیستی نرود. زندگی در کونگ فو با جوشش اندیشه آغاز و با خاموشی آن تمام میشود برای این مبنا حدفاصل این جوشش و خاموشی زندگیست.
کونگ فو اسرار انسانیست. کونگ فو فریاد عقل است وعقل است که عبور به مرز دانائی وتوانائیست. کونگ فو قدرت آشتیست و انسانهای قدرتمند تجاوز گر نیستند هر چه تجاوزاست و هر چه بیدادگری هست در روح ضعیف انسانهاست.کونگ فو با تعالیم شدید روح انسان را به خود رسائی میبرد تا هستی به وجود آورد و فریاد زمانه را از طریق اندیشه بروح منتقل میکند.
بشر امروز همواره در انتظار زندگی بهتر" اعصابی آرام تر و همبستگی انسانی بهتر است اما همه آن خواستنها را با کلمات و با دلهره تکرار میکند: چون روح خود در اندیشه خویش ندارد. بشر در غبار آ لودگیها و گرفتاریهاست. غباری که خود بر خود تولید کرده است" هر تولدی را اطاعت نمی کند و مرگ را با اندیشه نمی نگرد و بالاخره حاصل تولد و مرگ را از جوشش اندیشه فرار میدهد و اسرار خود که بیان روح از اندیشه است ارزان میفروشد چون گرفتار است.
حقایق امروز را تلخ مینگرد و همین تلخیست که باعث عدم همبستگی و نپیمودن روح دوستی و راستی به معنای زندگیست. در دانشکده انشاء تن وروان توجه فراوان به نهال انسانها میشود زیرا راهبر کودکان امروز را آینده سازان فردا می داند .
دنیای اندیشه کونگ فو توآ
در دانشکده انشاء تن و روان ( کونگ فو ) اسرار انسانی به مکتب فلسفه راز تن و دریائی از اندیشه آدمی سوسو میزند این اسرار به آنهائی سپرده میشود که به راز کونگ فو سرسپرده شوند واین راز رمز پختگی است .
« گربخودآئی بخدائی رسی بخودآ »
این سئوال از راهبران کونگ فو می شود « انسا ن تو کیستی، چرابه دنیا آمدی و چرا به مرگ پایانی؟ »
در راز کونگ فوتوآ تولد متکی به یک فلسفه وجه عبادت است، بزبان ساده تولد پایگاه عبادت است و اگر انسانی پابه جهان گذارد گویند اندیشهای به رشد پا گرفته است و اگر انسانی به مرگ رود گویند به برترین قدرت توانائی خویش رسیده است .
فاصله بین تولد و مرگ را جوشش اندیشه نامند. در معابد کونگفو راز مطلوب سلولهای مغز و کالبد سالم و توانا در قدرت عجیب فیزیولوژی رو میگیرد، مهمترین موضوع معابد کونگ فو در این است که از پاره شدن اندیشه بوسیله عوامل خارجی شدیدا جلوگیری شود . ( به عبارت ساده هرچه که فکر ازچشم میگیرد باید در آن متمرکز شود آنچه را که درتالار اندیشه در اثر فکر کردن آزاد رخ می دهد عبا رت است از بازگشت انسان به ذا ت خود ، در اثر این نوع فعالیت هنرمندانه مغز، فرد قادر میگردد که بتواند به یک موفقیت از زوایای مختلف نگاه کند و از روشن بینی ویژهای برخوردار گردد، در طریقت تمرکز فکر کونگ فو ( گونه ای از اسرارکونگ فو) فعالیت خلاقه در تمام حوزههای هنری فکرخود به خود دیده می شود ، آنچه در اثر فکر کردن بدون وقفه گسترده و عمیق اتفاق میافتد در پایان منجر به تولد فرد اندیشمند میگردد، با دست آویز به فکر کردن ، علت ناکامی و ریشه تشویشها و نگرانیها کشف شده و بعد از موفق شدن در این راه، به تولد تا زه یا تولد دیگری میرسد که در کونگ فوتوآ بدان خالق میگویند در تاریخ وضعیتی از شرح حا ل پیامبران ، اندیشمندان اجتماعی و هنرمندان و انقلابیون مشاهدهً بسیار شده است . تمرکز فکر (zenkungfu ) ذن کونگ فو حرارت فکر ، گرایش شدید در راه بوجود آوردن کوتاهترین ارتباط انسان و قدرت خلا قه او است ، بدین آرمان است که آرامش انسان پایه میگیرد وتضاد بشریت از بین میرود . و به اصطلاح برادری در مقا م برابری به ا نسا ن رو مینهد ( آشتی بوجود آوردن انسانها ) سلولهای مغز انسان دارای این استعداد است که بطور مداوم یا متناوب بفکر بکوشد وجواب بسیاری از مسا ئل پیچیده و در هم برهم و غیر قابل حل را کشف نماید
در شیوه و طریقت کونگ فو نیروی تن و کارداری ارزش والائی دارد ( انسان باید در هستی خود بکوشد ) همانطور که قبلا آگاهی یافتیم تمرکز فکر عبارت است از بازگشت به فیزیولوژی انسان ازطریقت کونگ فو است . راهبران کونگ فو به دانش علمی و فلسفه پختگی فکر و نیروی تن باز نشستهاند و اندیشیدن را از طریق سلسلهً اعصاب و نیروی تن مقام ویژهای قائل شدهاند .
انسان کونگ فو قدرت بس توانائی دارد ، چه جنگ آوری ، مبارزه تن به تن (مایانه mayane) قدرت جسارت، شهامت ، بیباکی ، در حد یک انسان غیر قابل تصور از خود نشان میدهد در طریقت کونگ فو، راهبر به اندیشهً همراه ( کونگ فوکا kungfuka ) راه باز میکند ، او را به عبارت خویش برای برترین توانائی تن و راز فکر آماده میکند ، به نیایش خویش میبرد تا به هستی زمان آگاهش می کند، واستدلال منطقی در او بوجود میآورد ، چون زندگی بر پایه پرسش و پاسخ منطقی استوار است .
صدای راهبر در فکر شاگرد فریاد هستای اوست ، اسرار کونگ فو همیشه بین استاد و شاگرد باقی است و این راز باز شدنی نیست .
در مکاتب علمی کونگ فو که پایانش را پروفسورا مینامیم و درجهاش را به شالبند قرمز خطا ب میکنیم در این حد همراه ( شاگرد ) زمانی به راهبری دست می یابد که قدرت خلا قه تازهای به جهان دهد و این نمایش زبان او در فکر و ا ندیشه اوست و بدینسان راز کونگ فو برای شا گرد یکنوع پختگی است .
انسان تصویر جاودانه تو از اندیشه تو است
اهداف دانشکده
اهداف دانشکده انشاء تن و روان دستیابی به کلیه اسرار اطوار انسانی و به کار گرفتن کلیه امکانات فیزیولوژیک و پسیکولوژیک آن در جهت ارتقاء انسان به مقام خدائی است. این راه مبتنی بر شناسائی یکصدو هفتاد نقاط تلاقی بدن( لکورپس آسترال ) و بدن فیزیکی و کنترل جریانهای انرژی ( یانگ و ین ) و گشودن دریچههای ( چاکرا ) نهفته بر نیروهای خفته بدن و دخول از عوالم ترکیبی و عوالم تجریدی و اجرای 73000 تکنیک" ترکیب و عکس العمل سازی و کنترل کلیه عضلات ارادی و غیر ارادی به دست توانائی خواستاری و رسیدن به مرحله برون فکنی و سیر مستقل روحانی میباشد و کنکاش در اصول ذن جنبه عبودیت در جنب جنبه الوهیت مضمحل ساختن و به شناختن حقیقت عینی مطلق در خویش بر اصول مکتب ساتوری نائل گشتن است.
انسان شاهکار هستی " دارای قدرت نامحدود و سلسله ای از زیستگاه فر اندیشه است . انسان اشعه پر توان و حاکم بر تاریکیهای زمان از جوشش تن به روان به فرمول علوم راهی آسمان بیکران و در اندرون عالم کیهان پیش میرود و به ندای هستی بیرنگ و پیدایش جهان پژوهنده حاکم برآن می شود. اندیشه انسان خواستگاه نیاز" به عنوان یک موجود زنده و محرک بر تمام فعالیتهای وی است" لذا انسان در کردشگاه زمان گهی به تمنای روان و در تاب تب توان و در معادلات زمان" هستی بی رنگ را به بایسته فر خود به گفتار و پندار و رفتار ترسیم میدارد. طبیعت جهان بدون انسان نه زیباست و نه زشت نه نیکی و نه بدی بلکه تاریک خاموش و بی صداست و گونهای گورستان به دود حیات و مقامش ناپیداست و گر صدایی از ندائی چه گیاهی و جانوری به گرد دستگاههای عصبی که در خور تکامل به بود حیات سوزند. در مقام طبیعت آنی و گذرا و در سخت زمانی و ساده بیانی تجاوز نکند.
اینگاست که جمود نمو د بیرنگ سوگند تصویر پر رنگ را در ربود هر رنگ زاده می کند و مجموعه سرعت عالم را در نیستی تصور به هستی بیرنگ میدمد و مختصر تحرکی آشکار تا فرض بینهایت به ( دریافت ) و ( درک ) در خود میپروراند و همه ارتعاشات و امواج را در مقابله او میکند و در شکوه پیر هستی تکاملی از جهان پنهان با سلسله زمان به جهان آشکار میریزد.
کیست انسان ؟
فرهنگ زمان در بیزمان
اولین بیان در رابطه انسان با انسان لخت و عریان و ندائی از آسمان و در کلامی پنهان بود .
خلایی درنهایت توان سرد و جوشان و به حد اقل طول خون سرخ روان بی بیان بی نگاه بی حرکت بی جا و مکان بی جرم دور و نزدیک به همگان و در سکوت زمان به ذره ای تکان این جهان من است و در من است روان
دو گوی ازدو سوی یاد آور دو نیروی مادی و مینوئی یا نمودار دو جهان تن و روان است .جهان تن یا جهان آفرینش که انسان برای زیستن و از بخشش زندگی بهرهمند شدن بدان نیازمند میباشد .جها ن روان یا جها ن مینوئی که آدمی را در زندگی راهنمائی میکند واز رسا اندیش و فرهنگ و دانش و برای بهرهمند شدن از زندگانی یاری میبخشد , اگر کسی به نماز و نیایش پردازد واز پرورش دادن و نیرومند ساختن سازمان تن کوتاهی ورزد به راز هستی بخش پی نمی برد و از زندگانی شادی بخش بهره نمیگیرد برای همین است که نیرو یا هر دو جهان را در برابر هم میگذاریم وهردورا در زندگا نی کارگر و سودبخش میدانیم و به میانهروی اندرز میدهیم د م شاهین , مراتب پیمودن کامل نیروی بدنی و تندرستی برای رسید ن به پایگاه شگفتیها و راز و رمز قدرت انسا نی است درسینه فراخ شا هین دلیری است و از چند فرازمان گویا سخن میگوید : در دلیری دلیرترینم , درپیروزی پیروزترینم , درفروشکوه باشکوهترینم , همه دشمنا ن را شکست میدهم همه دیوخویان و فریبکاران را نابود میکنم . دو بال گشوده شاهین, پرواز آدمی بسوی بلندی و فرازمندی است و هر کدام از این دو با ل را به سه آماج بزرگ تقسیم میکنیم . نیک اندیشی –راستی و درستی و پاکی و پارسائی - نیرومندی اندیشه - رسای سودبخش - رسائی وآسایش وخوشبختی درکار و کوشش و ورزش و فرهنگ و دانش –و واپسین پایه را پایه جاودانی انسانی میخوانیم . گوی سر شاهین نمودار چرخ زندگی یا زمانه بیکران است که آ دمیان در درون آن جای گرفتهاند و سرگرم جنبش و کوششاند و راز هستی بخش را میجویند .
چکیده سخن , برای پژوهندگان با داد و دانش و ژرف بین و به آنها که بدین راه بار مییابند بسنده است .
حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز در 15 جمله
1- در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر میدانند، و گاهی اوقات پدران هم.
2- در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایدهای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
3- در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب
هشت ساعته، محروم میکند .
4- در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
5- در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود
میسازد.
6 - در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛
بلکه در این است که کاری را که انجام میدهیم دوست داشته باشیم.
7 - در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق میافتد و 90 درصد
آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان میدهند.
8 - در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.
9 - در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
10 - در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق میتوان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
11 - در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است،
آنچه را نیز که میل دارد بخورد.
12 - در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست؛ بلکه خوب بازی
کردن با کارتهای بد است.
13 - در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر میکند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه میدهد
و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت میشود.
14 - در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
15- در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو.
برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده.
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن.
برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر.
برای عشق وصال کن ولی فرار نکن.
برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن.
برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش.
برای عشق خودت باش ولی خوب باش
امیدوارم مورد استفاده بروبچ قرار بگیره
چطور بود؟
سخنان حکیمانه ای خوندنش خالی از لطف نیست
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود، شکست دهد.نارسیس
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست.لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش رابزن...خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم.هلن کلر
برای پخته شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره درنروید
همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم. پائولو کوئلیو
اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند. بگذار پایان تو را غافلگیر کند، درست مانند آغاز.
هیچ کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز نداشته باشد
بمان تا کاری کنی نه کاری کنیم تا بمانیم. دکتر شریعتی
از حضرت عیسی(ع)پرسیدند که سخت ترین چیز در هستی چیست؟ گفت: خشم خدا. گفتند: از این خشم چگونه امان یابیم. گفت: ترک خشم خویش کنید تا ایمن از خشم خدا شوید
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق می گردد، ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است. زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور می کند.
لحظات شادی خدا را ستایش کن، لحظات سختی خدا را جستجو کن، لحظات آرامش خدا را مناجات کن، لحظات دردآور به خدا اعتماد کن، و در تمام لحظات خداوند را شکر کن
شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت
تاریخ یک ماشین خودکار و بی راننده نیست و به تنهایی استقلال ندارد، بلکه تاریخ همان خواهد شد که ما می خواهیم.ژان پل سارتر
بهترین اشخاص، کسانی هستند که اگر از آن ها تعریف کردید، خجل شوند و اگر بد گفتید، سکوت کنند.جبران خلیل جبران
مشکلی که با پول حل شود، مشکل نیست ,هزینه است
در زندگی از تصور مصیبت های بیشماری رنج بردم که هرگز اتفاق نیفتادند
ساده ترین کار جهان این است که خود باشی و دشوارترین کارجهان این است که کسی باشی که دیگران می خواهند
الله اکبر
لا اله الا الله
یا حسین!
حسین جان، حسین جان! راهت ادامه دارد
نهضت ما حسینیه رهبر ما خمینیه
ماهیت دینی و مذهبی قیام خود را متجلی می کردند و حرف دل خود را چنین بیان می کردند
پرچم، پرچم، پرچم خونین قرآن در دست مجاهد مردان
تا خون مظلومان به جوش است آوای عاشورا به گوش است
هر کس که عدالت خواه است از عدل علی آگاه است
این منطق ثارالله است باید به هم یاری نمائیم
فتح اسلام در جهاد است فتح مسلمان در اتحاد است
با صراحت و قاطعیت و اطمینان و ایمان کامل می گفتند
خبرگزاری فارس: فرماندار خاتم، شرکت در راهپیمایی 22 بهمن را وظیفهای الهی و انقلابی خواند و خواستار حضور گسترده مردم در این مراسم باشکوه شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از یزد، سیدناصر امامی صبح امروز در دیدار با تشکلهای مردمی و معتمدان بخش مروست با اشاره به اهمیت راهپیمایی 22 بهمن اظهار داشت: 22 بهمن سالروز پیروزی خون بر شمشیر است و در این روز بزرگ حکومت ستمشاهی پهلوی پس از 2500 سال حکومت سرنگون و انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی (ره) بنیانگذاری شد.
وی افزود: بر همین اساس شرکت در راهپیمایی این روز بزرگ و تجدید میثاق با آرمانهای این انقلاب وظیفه الهی و شرعی همه مردم است زیرا این حضور نشانه همدلی و همبستگی مردم و حمایت قاطع از انقلاب و رهبری است.
امامی خطاب به مردم بیان داشت: شما مردم همیشه در صحنه در حمایت از انقلاب حماسههای بزرگی را آفریدید و حضور حداکثری در انتخابات، حضور در راهپیماییها و... سبب خنثی شدن نقشههای شوم دشمنان علیه جمهوری اسلامی ایران شد.
وی خاطرنشان کرد: امیداریم مردم در مراسم راهپیمایی 22 بهمن امسال نیز با شرکت حماسی خود، دشمنان اسلام را همچون همیشه ناامید و مایوس کنند.
امامی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به دستاوردهای انقلاب اسلامی در طول 32 سال گذشته بیان داشت: این انقلاب باوجود فشارهای دشمنان و در رأس آنها آمریکای جنایتکار طی این چند سال خدمات بسیار خوبی را در زمینههای مختلف انجام داده است.
وی افزود: این اقدامات به طور ملموس در زمینههای برقرسانی، مخابرات، راهسازی، کشاورزی، عمران و آبادانی روستاها و ... قابل مشاهده است و این خدمات قابل مقایسه با دوران قبل از انقلاب نیست.
امامی تاکید کرد: به ویژه دولتهای نهم و دهم با زحمات شبانهروزی خود را وقف ملت کرده و خدمات زیادی را در زمینههای مختلف عمرانی، گازرسانی، توسعه صنایع، انرژی هستهای و ... انجام دادهاند که این اقدامات قابل تقدیر است.
کار شاه تمام است خمینی امام است
استقلال و آزادی
جمهوری اسلامی
آخرین کلام است
خواهیم آمد....
تمام مردم ایران خواهیم آمد با تمام قوا!
فردا در روز 22 بهمن ماه بار دیگر دست در دست هم حماسه می آفرینم...
شرکت در راهپیمایی فردا در جهت استحکام بخشیدن به نظام جمهوری اسلامی ایران یک فریضه است.
دختری با مادرش در رختخواب
درددل می کرد با چشمی پر آب
گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
روی دستت باد کردم مادرم!
سن من از بیست وشش افزون شد
دل میان سینه غرق خون شد
هیچ کس مجنون این لیلا نشد
شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته!
مادرش چون حرف دختش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت:
دخترم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه شوهر یکی را تور کن!
گفت دختر مادر محبوب من!
ای رفیق مهربان و خوب من!
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر یک پسر
مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با سعیدویاسر وایضا صفر
با سه تاشان رفته بودم سینما
بگذریم از مابقی ماجرا!
یک سری هم صحبت صادق شدم
او خرم کرد آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج علی اصغر شله
یک زمانی عاشق من شد،بله
بعد جعفر یار من عباس بود
البته وسواسی وحساس بود
بعد ازآن وسواسی پر ادعا
شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم
بعد مانی عاشق هانی شدم
بعدهانی عاشق نادر شدم
بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او
گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!
گرچه من هم در زمان دختری
روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آن که تو را باشد پدر
دل نمی دادم به هرکس اینقدر
خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی
واقعا که پوز مادر را زدی.......
(آقا پسرا سوء استفاده نکن وگرنه دارم براشون)
ابتدا باید یک مقدار تغیرات در خودتان بوجود اورید. |