به یاد کعبه ...
به یاد وقتی که دست به پرده اش زدی و بغض تمام سال های زندگی ات یک باره شکست
به یاد کعبه
به یاد وقتی که سرت را گذاشتی روی پرده ی سیاهش و انگار کودکی در دامن مادرش ، گریه کردی و میان هق هق ات به او گفتی که چقدر خسته ای .
به یاد کعبه
وقتی پشت مقام ابراهیمش نماز خواندی و آرامش تمام ملائکه را برای خود کردی .
به یاد کعبه بیافت پسر !
به یاد وقتی که پروانه شدی و هفت دور پرواز کردی ...
به یاد کعبه بیافت و دیگر این قدر ناله نکن ...
باور کن ! باور کن که دنیای تو یک بار بهشت خدا را تجربه کرده است .
و چه چیز بهتر از این سراغ داری در این جهنم تکراری ؟!
باور کن تو قطعه ای از بهشت را مال خود کرده ای .
باور کن خدا بنده اش را وقتی که فرشته بود فراموش نمی کند .
باور کن که خدا قیافه ات را از پشت هزار نقاب هم تشخیص خواهد داد .
باور کن که تو از پیش خدا آمدی و به سوی خودش هم می روی .
آرام بگیر !
تو را به خدای کعبه کمی آرام بگیر و صبر کن ...
و تو باید خوب بدانی که خدا همیشه با صابران است ....
نگرانم آن لحظه هایی که دلم یک دفعه هوایت را می کند
آن لحظه هایی که اسمت را صدا می کنم .
نگرانم آن بار های عاشقی
جوابم را ندهی
به تلافی
آن روز هایی که صدایم می زدی
و من
مثل احمق ها
مشغول اسباب بازی هایم بودم .
خدایا نگرانم
تمام آن موقعی که صدایت می زنم
تمام آن لحظه هایی که دلم یک دفعه تو را می خواهد
خدایا نگرانم
تو هم
مرا جواب نه
نگاه هم نکنی حتی ...
راستی شاید احمقانه باشد که از تو بخواهم
اما می شود عاشقی را دوباره شروع کنیم ؟
دوباره از اول ... ؟!
خستگی را تو به خاطر مسپار،
که افق نزدیک است و خدایی بیدار ،
که تو را می بیند ،
و به عشق تو ،
همه حادثه ها می چیند
که تو یادش افتی و بدانی که همه بخشش اوست و همینش کافیست!
سلام وارث تنهای بی نشانی ها!
خدای بیت غزل های آسمانی ها
نیامدی و کهنسال هایمان مِردند
در آستانه ی مرگ اند نوجوانی ها
چقدر تهمت ناجور بارمان کردند
چقدر طعنه که: (دیوانه ها ! روانی ها!
کسی برای نجات شما نمی آید
کسی نمی رسد از پشت ندبه خوانی ها)
مسیح آمدنی! سوشیانس! ای موعود!
تو- هر که هستی از آن سوی مهربانی ها!
بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت
زبان شوند و بگویند بی زبانی ها
هنوز پنجره ها باز می شوند و هنوز
تهی است کوچه از آوازِ شادمانی ها
و زرد می شوند و دانه دانه می افتند
کنار پنجره ها برگِ شمعدانی ها...
پاسخ پیر خرد
پیر خرد یک نفس آسوده بود
خلوت فرموده بود
کودک دل رفت و دو زانو نشست
مستِ مست
گفت: تو را فرصت تعلیم هست؟
گفت: هست
گفت: که ای خسته ترین رهنورد
سوخته و ساخته ی گرم و سرد
بر رخت از گردش ایام گرد
چیست برازنده ی بالای مرد؟
گفت : درد
گفت: چه بود،ای همه دانندگی
راست ترین راستی زندگی؟
پیر که اسرار خرد خوانده بود
سخت در اندیشه فرو مانده بود
ناگه از شاخه ای افتاد برگ
گفت: مرگ!
مرگو بی خیال!
تولد همه اونهایی که 30 مهر به دنیا اومدن مبارک...
بزن کف قشنگه رو ....
می گه لباساتو انداختی تو وان بشوری؟
حقیقت و عشق:
حقیقت هیچ گاه اشتباه نیست،اما در نحوه گفتن حقیقت است که ممکن است دچار اشتباه شویم.
حقیقت را می توان طوری بیان کرد که دیگران را یاری یا اسیب برساند. بنابراین حقیقت را با عشق بیان کنیم.
کلام باید آمیزه ای از عشق و حقیقت باشد.
راه خدا:
راههای بسیاری به خداوند رهنمون می شوند. خدمت عاری از خود خواهی به همنوعان،آسانترین راه است.
وقتی انسان خود را فراموش می کند و فقط برای شادی دیگران زندگی می کند به خداوند بسیار نزدیک می شود.
دعا:
دعا ارتباط روح فرد با روح کل است.
دعا سخن گفتن با خداست و گوش دادن به ندای خدا. از این رو سکوت و خاموشی درون لازم است.حضور خدا را دریابیم.
هر روز کارهای خود را طوری انجام دهیم که گویی در حضور مبارک(او) هستیم.
لحظه
-لحظه یگانه زمانی که می توان در آن بود، نفس کشید، مهربانی کرد، و انسان بود اکنون است.
-گذشته ای که گذشت با همه کامیابی ها و ناکامی های آن تنها می تواند درس عبرتی باشد و آینده
و اهدافی را که برای ان در نظر گرفته ایم نیز تنها می تواند جهت حرکت ما را به سمت جلو تعیین کند.
اما فقط در زمان حال است کهما می توانیم گامی جلوتر به سمت هدف ها و آرزوهای خود برداریم.
عمل و اقدام ما در همین لحظه می تواند آینده ما را رقم بزند.
-پس حال را دریابیم، قدر داشته های خود را بدانیم و لذتی را که امروز می توانیم ببریم به فردا موکول نکنیم.
حوصله:
بیایید حوصله را کمی جدی تر ببینیم.حوصله، سردار کلیدی سپاه تن است.اگر غایب باشد همه چیز معطل می ماند. آنقدر که بپوسیم.
حوصله را باید دوست داشت، حوصله را باید شناخت. لحظه ها در انتظار حوصله، حوصله شان سر رفته است.
مدام از لحظه ها گله می کنیم که مطابق میل نیست و فراموش کرده ایم این من هستم که باید لحظه ها را خواستنی کنم.
شکفتن شوق در دل حوصله است.
عزت نفس:
-عزت نفس ترکیبی از اعتماد به نفس و حرمت نفس است.باوریست از این که ما صلاحیت و شایستگی داریم تا
با چالش های زندگی خود مدارا کنیم و لایق خوشبختی شویم. -خود پذیری و خود آگاهی کلید مهمی برای ایجاد و خلق عزت نفس مثبت است.
زمانی که شما خود را بشناسید و بپذیرید و باور کنید احساس بهتری خواهید داشت و
زمانی که احساس بهتری داشته باشید بیشتر تلاش می کنید زمانی که بیشتر تلاش کنید موفق تر خواهید بود
و وقتی موفق تر باشید اعتماد به نفس تان افزایش می یابد.
ای ساربان آهسته رو کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم نیش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجری پر آتشم کز سر دخانم می رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود
بازآی و برچشمم نشین ای دلستان نازن
ین کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخ
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود